برو تا نشنوی گفتار دلگیر / ز تلخی چون کَبَست، از ژَخَم چون تیر
(اسعد گرگانی)

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه


مهم نيست فردا چي ميشه..... مهم اينه که امروز دوستت دارم
مهم نيست فردا کجايي ..... مهم اينه که هر جا هستي دوستت دارم
مهم نيست قسمت چي ميشه.... مهم اينه که قسمت شد دوستت داشته باشم
خیلی دوست دارم
...........................
برای نوروزت مبارك! - دوشنبه 16فروردين89 8:28


من در یک ماموریتم
ماموریتی برای دوری از تو
ماموریتی برای فراموش کردنت و فرار کردن از دستت
که باهات صحبت نکنم و تورو نبینم
در یک کلام :ماموریت غیر ممکن
........................
برای باز آمده نوروز خجسته پی... - در يكشنبه 15فروردين89 9:02


چه خوبه همیشه ما باهم باشیم 
من و تو دشمن درد و غم باشیم
چه خوبه دلامون از امید پره 
غم داره از من و تو دل میبوره
من با تو خوشم تو خوشی با دل من 
از دست من و تو غصه ها خسته میشن
من با تو خوشم تو خوشی با دل من
از دست من و تو غصه ها خسته میشن 
امیدوارم امسال در کنار خانواده محترم سال خوب و خوشی داشته باشی
با آرزوی بهترین ها برای بهترینم
..........................
براي باز آمده نوروز خجسته پی... - در دوشنبه 16فروردين89 8:32


بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست ...نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار !خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک - که می خندد به ناز -خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من ، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت ، از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم !ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ ... گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ ... تقدیم به او . تقدیم به اویی که او نیست. او خود من است. من من است.او در من است من در او. او و منی نیست.او در من است و من در او . او و منی نیست.
2
پیکر و یک روح
.............................
برای مرگ انسانيت... در سه شنبه 24 فروردین1389 ساعت: 13:35


دستی را می شناسم
دستی که بی منت مرا پناه می داد
دستی را می شناسم
دستی که مامن پرستو ها بود
دستی که خروش دریا و سروش جنگل
در ان جای داشت
من در پناه این دست نور خواهم شد 
من بر کرامت این دست بوسه خواهم زد 
وبه خدایان بی حدم پیوند خواهم خورد
من در پناه این دست 
نور خواهم شد 
من حور خواهم شد
من شعر خواهم گفت 
دستی را می شناسم 

...
من بر کرامت این دست وپناهگاه خویش 
بوسه خواهم زد.دستی را می شناختم
اشک خواهم ریخت
من یاس خواهم شد
.................................
برای مرگ انسانيت... در پنجشنبه 26 فروردین1389 ساعت: 9:32


تنبل شلمان زودی شغر جدیدتو آپ كن
.................................
برای مرگ انسانيت... در سه شنبه 31 فروردین1389 ساعت: 19:13


دیگه اصلا به وبلاگت سر نمی زنم.دیر دیر آپ می کنی
.......................................
برای مرگ انسانيت... در پنجشنبه 2 اردیبهشت1389 ساعت: 8:35


وقتي با مني،

ياد داري كه پاس همان كلون در باشد؟

كلك لو آلونك مرغون ور باشد؟

وقتي با مني،

ياد داري طارمي ها به چشم تو چه زيبا يكسر باشد؟

ياد داري كه آن پير زن،

با چشمان آماس،

پي چه پشت در باشد؟

ياد داري شب،

برهنه،

من،

در آغوش تو،

همسر

باشد؟

ياد داري آن شب،

هوا چه ناجوانمردانه گرم،

سرد و سور باشد؟

----------------------------
به یاد دارم پاس همان کلون در باشد
به یاد دارم کلک لو آلونک مرغون ور باشد
به یاد دارم که آن پیرزن با چشمان آماس
از پی چه پشت در بود

تو به یاد داری گریه های پنهان من در آغوش تو
تو به یاد داری سرمستی بیکرانه اعماقت
تو به یاد داری شور و حالم در پس شور و حال تو
تو به یاد داری کوچه های تنگ و کوچک
چه زیبا قدم برمیداشتیم چه مستانه

اگر مستی این است و من آن نیستم
خدایا مرا همیشه مست او گردان

...............................................................................................
عقلم از خانه به در رفت و اگر می اینست
دیدم از پیش که در خانه دینم چه شود
صرف شد عمر گرانمایه به معشوقه و می
تا از انم چه به پیش آید از اینم چه شود
(حافظ)
ممنونم مهربون - ز.
...............................................................................................
تقدیم به اویی که هیچ من نگفت
اشکی
24/1/89 
...............................................................................................
براي وقتي با مني... در سه شنبه 24 فروردین1389 ساعت: 13:42


بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار !

خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک - که می خندد به ناز -
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب

ای دل من ، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت ، از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم !
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ ...

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ ...

تقدیم به او . تقدیم به اویی که او نیست. او خود من است. من من است.
او در من است من در او. او و منی نیست.
او در من است و من در او . او و منی نیست.
2پیکر و یک روح 
..................................................................................................
براي وقتي با مني... در سه شنبه 24 فروردین1389 ساعت: 13:36


...................................................................................................
براي وقتي با مني... در شنبه 21 فروردین1389 ساعت: 16:23


میدونم چی میگی ......... کاش اصلا زندگی نبود که بخوایم به تغییرش فک کنم. 

یه امید واسم مونده...... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تنها یه امید ... امید رسیدن به ......




..................................................
پنجشنبه 15 مهر1389 ساعت: 8:55




میدونی جالبیش کجاست.....
اینکه دقیقا تو میدونستی باید کی بنویسی 789/7/14 ساعت 11

جالبیش اینجاست 89/7/15 ساعت 8 صبح اولین کاری که کردم احساس کردم باید بیام اینجا....

انگار اینجا شده نقطه اتصال .................

روزا و شب های سختیه .... برام دعا کن........
خوب میفهمی چی میگی..... منظورم فشار عصبی به خاطر این کار که دارم میکشم......
...............................................................

پنجشنبه 15 مهر1389 ساعت: 9:1




به قول مامانم:

در دنیا دل بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد

شب جمعه تاریک تاریک تاریک ....... از تاریک ترین و بدترین شبا....... 89/7/15 ساعت 1:34 بامداد. 
خدا میدونه تقاص کدوم گناهمو دارم پس میدم..... دارم مثل مار پوست میندازم . خودم زدم به بیخیالی .... درونم غوغاییه. ... از درون دارم می سوزم..... 
به کدامین گناه دارم مجازات میشم...... 
به کدامین گناه.......

آیا قاضی هست که حکم به عدالت کنه؟؟؟؟ 

یادم اومد از یه جمله که هیچ وقت فراموش نکردم:
زنده ایم ، تا مرگ آرزوهامونو ببینیم

.................................................................................................
جمعه 16 مهر1389 ساعت: 2:33



با امشب میشه سه شب.
89/7/13 - 89/7/14 - 89/7/15

یا حق

.....................................................................................................
جمعه 16 مهر1389 ساعت: 2:36


عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیده ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود


تو همان به که نیندیشی
من و درد روانسوزم
من از درد نیاسایم
من از شعله نیفروزم

فروغ فرخ زاد

با آرزوی بهترین ها برای بهترینم ای مهرتم
...................................................


براي روزهاي بي ساعت و شب هاي بي فكر ! در یکشنبه 2 آبان1389 ساعت 14:23

باز دستی بر قلم بردی و ...... 

باز شروع به نوشتن کردی
زود به زود آپ می کنی
دل نوشته می نویسی
............... .......
براي شاهنشاها در یکشنبه 9 آبان1389 ساعت: 9:35

لازمه از این فضای جدی یه کم بیرون بیایم

خر خون خر خون
باز بعضی خر خون با اینکه یه روز قبل درس خوندن و کار انجام دادن روز بعدش نرفتن دانشگاه
مثل نی نی ها من درسامو نخوندم... خر خون خر خون خر خون
ما که ظرف یه سال مهندسی رو گرفتیم رفت پی کارش !!!!  البته اگه آخرش به ...... نریم .... 

...........................................................
براي شاهنشاها در یکشنبه 9 آبان1389 ساعت: 14:00


به امید رسیدن حق به حق دار
..............................................
برای «انا ربکم الاعلی» در سه شنبه 2 آذر1389 ساعت: 9:10

همیشه از این طور کثافت کاریها بوده وهست
اما ملت ما انگار تو خوابن و نمیبینن
یا ترجیح می دن سکوت اختیار کنن
...........................................
براي دفتر خاطرات من در پنجشنبه 10 دی1388 ساعت: 11:11


بی شرمی رو به کجا رسوندن
......................................
براي نهم دي ماه 88 در پنجشنبه 10 دی1388 ساعت: 11:14


برای حفظ قدرت دست به هر جنایتی می زنن
.........................................................
براي نهم دي ماه 88 در پنجشنبه 10 دی1388 ساعت: 11:14


کجایی ... جان
خبری ازت نیست
نه اس ام اس نه تلفن نه خبری . چند شب پیش همون کافی شاپ رفته بودم جات خیلی خالی بود .
چی شده چند وقتیه خودت نیستی؟؟؟

.............
براي نهم دي ماه 88 در دوشنبه 14 دی1388 ساعت: 9:24


آپ دیت کن ... جان

کی بریم نمایشگاه ؟؟؟
ایندفعه می برمت همون جای قبلی و همون جا رهات می کنم تا دیگه به من نخندی
حالا هر دفعه منو می بینی یاد اون شب می افتی .
قبرت گچیه 

.....
براي نهم دي ماه 88 در پنجشنبه 17 دی1388 ساعت: 12:49


سه شنبه می بینمت
زودی آپ دیت کن
.................
براي نهم دي ماه 88 در یکشنبه 20 دی1388 ساعت: 12:20

خوابی یا بیدار عمو یادگار
آپ کن دیگه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه 
......................................................
براي نهم دي ماه 88 در پنجشنبه 24 دی1388 ساعت: 10:26



این وبلاگ مربوط به مطالب قدیمی تر ژخ است، برای رفتن به صفحه اول به روز بلاگ ژخ:
1- "اینجا" را کلیک کنید.
2- بر روی "صفحه اول" در منوی سمت راست کلیک کنید.
چنانچه مایل به دیدن مطالب قدیمی تر ژخ هستید، بر روی گزینه های "صفحه اصلی"، "پیام قدیمی تر" و "پیام جدیدتر" بالا کلیک کنید.