گفته بودم که:
"قرص چفت انگشتان پر مهرش شده بودم،"
برای این بود:
"عاشقانه"
اي با جان من آميخته
اي مرا از گور من انگيخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دور دست آسمان
جوي خشك سينه ام را آب تو
بستر رگهايم را سيلاب تو
در جهاني اين چنين سرد و سياه
با قدمهايت قدمهايم براه
اي مرا با شور شعر آميخته
اين همه آتش به شعرم ريخته
چون تب عشقم چنين افروختي
لاجرم شعرم به آتش سوختي
فروغ فرخ زاد
گريزي زدم به ديوان فروغ، و عاشقانه رو انتخاب كردم. درسته كه من طبع شعر ندارم اما خوب مي فهم چه حسي داري وقتي شعر ميگي
قدرشناس مصرع به مصرع شعراتم"...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.