برو تا نشنوی گفتار دلگیر / ز تلخی چون کَبَست، از ژَخَم چون تیر
(اسعد گرگانی)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

نوشتم...


نوشتم كه رويا دست يافتنيست،

تخم مردمكي كاشتم،
پلك را حجابش كردم،
اشك آني روييد؛
آن وقت بود كه درياهاي معرفت جوشيد،
ابر ها بار گناهنش را بر زمين پاشيد،
و سفيد شد، ... ، پر كشيد،

نوشتم غايت عشق رويا نيست،

پيله اي بافتم دور بازويم،
پروانه اي از پشتم روييد،
قلبم زجا بيرون كشيد،
گرد شمعي گرديد،
چرخيد و چرخيد و چرخيد؛
قلبم سرخ ناليد:
غايت عشق رويا نيست!

نوشتم آشنا را ورطه ي تكرار نيست،

مرغكي از درونم روييد،
با لبانم هي مي نوازيد:
آشنا را ورطه ي تكرار نيست،
آشنا را ورطه ي تكرار نيست؛

نوشتم گاه گذر از نيم نگاهي هم نيست،

قلم ني، سرخْ خطي كشيد،
لبي زان ناله ني روييد،
به انحناي ملسي جنبيد،
دلم گفت و خنديد:
ديدي گاه گذر از نيم نگاهي هم نيست!

نوشتم معرفت جز غوطه در ورطه ي عشاق نيست،

بند نافي پاره كردم،
دلي روييد،
هي او را نديد،
هي بويش چشيد،
هي او را نديد،
هي چشمانش ورپريد،
تا كه اشكي آمد پديد؛
قطره هاي معرفت تند مي دويد،
چشم باز كرد و او را بديد!

نوشتم پايان زندگي مرگ نيست،

جلوه اي زان رخش روييد،
زان بلور اشك و آن حظ زيبايي جامي نوشيد،
روح زان نحيف تن ماؤايش بريد،
پروانه وار گرد اشكي رقصيد،
هي مست و مي آلود رقصيد،
مي شد در رقصش زيبا ديد:
پايان زندگي مرگ نيست !
                                  بهار89

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.

این وبلاگ مربوط به مطالب قدیمی تر ژخ است، برای رفتن به صفحه اول به روز بلاگ ژخ:
1- "اینجا" را کلیک کنید.
2- بر روی "صفحه اول" در منوی سمت راست کلیک کنید.
چنانچه مایل به دیدن مطالب قدیمی تر ژخ هستید، بر روی گزینه های "صفحه اصلی"، "پیام قدیمی تر" و "پیام جدیدتر" بالا کلیک کنید.