برو تا نشنوی گفتار دلگیر / ز تلخی چون کَبَست، از ژَخَم چون تیر
(اسعد گرگانی)

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

نوروزت مبارک!

در اولين بهار آشناييمون

در اين نوروز خجسته پی
تقديمت بی منت...
اولين نوروزمون مبارك؛ آرزوهاتو واست آرزو می كنم،بهترين آرزوهارو؛ سال خوب و سال های بهتر در كنار هم.......
همين...

من با تو ای اشك
ای آن؛
سرو سهی
ديدم كه پرستو شبها پرواز می كرد...
...من در دنيای تو ديدم قصابی شعر می گفت چكاوكی در وصف اشك من سوره ی الحشر می گفت

دوست دارم مهربونم؛
خيلی...
تقديم تو بهترين شور زندگيم...
آدم ها دنیایی دارند که میچرخد
پی چه؟! نمیدانم،به من چه! بگذار بچرخد!
زمین هوایی دارد که نمیگندد
برای چه؟! مهم نیست، بگذار بگردد
قصه خاطره ای از بچگی دارد که نمیپوسد
پروانه آمیزشی چنان با شمع دارد که نمیسوزد
سیب الفتی شیرین با دندان دارد که نمی هراسد
موسیقی ویولن زن سر کوچه را شنیده اید که شبها جا برای خوابیدن ندارد؟
راستی این همنشینی خاک با مرده انسان و ریشه گیاه را لختی اندیشیده اید؟
مهم نیست چرا، دریغ از ذره ای پاسخ، من بسیار سلوکیده ام
من هم چنان آمیزشی با او دارم که ...
مهم نیست که چه، پس بگذار... بگذارید بیامیزم
آسمان و زمین و هوا را به همنشینی خاک با مرده و ریشه
بگذارید بیامیزم...
بگذارید بیامیزم!
ادی
۱۳۸۹/۰۱/۰۲ ۱۱ صبح
این وبلاگ مربوط به مطالب قدیمی تر ژخ است، برای رفتن به صفحه اول به روز بلاگ ژخ:
1- "اینجا" را کلیک کنید.
2- بر روی "صفحه اول" در منوی سمت راست کلیک کنید.
چنانچه مایل به دیدن مطالب قدیمی تر ژخ هستید، بر روی گزینه های "صفحه اصلی"، "پیام قدیمی تر" و "پیام جدیدتر" بالا کلیک کنید.