برو تا نشنوی گفتار دلگیر / ز تلخی چون کَبَست، از ژَخَم چون تیر
(اسعد گرگانی)

۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

مثنوی


دلت را دیدمش دوش آه کِشان
گفتم ای نور این ماه نشان
تو که منزل بهر آن مهر و صفایت کردی
غمزه ی زلف پریشان رام آن سین سلامت کردی
تو چرا یراق نکردی مرکب عاطفه را
یک دمم گوش نبردی قصه آن نافه را
گفتا که ترک تازی کردمش لا قید این تن
به خم اندر خمش پیچیده ام مانند سوسن
گرمی آه مرا ای همدم من
بخوان سوز مَحَبَّت نَزْ زخم این تن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.

این وبلاگ مربوط به مطالب قدیمی تر ژخ است، برای رفتن به صفحه اول به روز بلاگ ژخ:
1- "اینجا" را کلیک کنید.
2- بر روی "صفحه اول" در منوی سمت راست کلیک کنید.
چنانچه مایل به دیدن مطالب قدیمی تر ژخ هستید، بر روی گزینه های "صفحه اصلی"، "پیام قدیمی تر" و "پیام جدیدتر" بالا کلیک کنید.