دلت را دیدمش دوش آه کِشان
گفتم ای نور این ماه نشان
تو که منزل بهر آن مهر و صفایت کردی
غمزه ی زلف پریشان رام آن سین سلامت کردی
تو چرا یراق نکردی مرکب عاطفه را
یک دمم گوش نبردی قصه آن نافه را
گفتا که ترک تازی کردمش لا قید این تن
به خم اندر خمش پیچیده ام مانند سوسن
گرمی آه مرا ای همدم من
بخوان سوز مَحَبَّت نَزْ زخم این تن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.