برو تا نشنوی گفتار دلگیر / ز تلخی چون کَبَست، از ژَخَم چون تیر
(اسعد گرگانی)

۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

احوال شب یک مجرد


خوب به سلامتی و به صدقه سری آقای عامل (نام مستعار) و حکم رییشس و اِی، با افتخار اعلام می کنم که پای من هم به پاسگاه هایشان باز شد؛ امشب، در پس تاریکی خنکای یک پارک و با مبلمان شهری زیبای آشنای بنز نیروی انتظامی؛ و همه اش به این خاطر بود:
آقای عامل: امشب مجردا تو پارک قدم نزنید!
من: طبق چه قانونی ؟ کجا نوشته؟
 همراه با غلیان اعصاب رگ و گردن، آقای عامل: بشین تو ماشین...
کمی بنز سواری و ...
و این چنین این افتخار را نصیبمان کردند...
قبل پیاده شدن از ماشین و شروع دیالوگ منطقی فوق الذکر، همینطور بی هوا در مخیله ام آمد که این محتویات شکارچیِ این بنز زیبا، به دنبال شکاری می گردند؛ غافل از اینکه شکارشان این من موی بلند بودم (موی بلند لقب مجرمانه امشبم بود) .
البته این پشیزی هم به کوه افتخارات عظیم دربندان واقعی نمی ارزد، به سلامتی آزادی و سلامتی دربندان استواری که نه که در مقابل زور سر خم نمی کنند، اعتصاب غذا هم می کنند...
همین امشب، 23تیر90

۱ نظر:

  1. حقته .... یه یه یه
    میخواستی اون طوری حرف نزنی با یک استوار ریقوووووو

    حالا استوار بیچاره خبر نداشت که داره با پسر کی صحبت میکنه. تا باباییش زنگ زد و گفت من سرهنگ ... هستم فرمانده....

    دیدم پسر مو بلنده زودی رهاش کردن

    پاسخحذف

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.

این وبلاگ مربوط به مطالب قدیمی تر ژخ است، برای رفتن به صفحه اول به روز بلاگ ژخ:
1- "اینجا" را کلیک کنید.
2- بر روی "صفحه اول" در منوی سمت راست کلیک کنید.
چنانچه مایل به دیدن مطالب قدیمی تر ژخ هستید، بر روی گزینه های "صفحه اصلی"، "پیام قدیمی تر" و "پیام جدیدتر" بالا کلیک کنید.