برو تا نشنوی گفتار دلگیر / ز تلخی چون کَبَست، از ژَخَم چون تیر
(اسعد گرگانی)

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

اسطوره سازی مذهب و شکار دل های پر درد



آنچه امروز به عنوان يكي از چالش هاي اصلي حكومت هايي كه آنچنان با دموكراسي ميانه خوبي ندارند ، مطرح است، ايجاد فضايي بسته و مشغول ساختن ذهن هاي بالقوه اي است كه مي تواند با كمي تعليم و ارتباط با انديشه هاي مخالف و موافق و نو، توليد انديشه كند و باور هاي عرفي حاكم بر يك فرهنگ را، چه درست و چه غلط به چالش بكشاند، كه حاصل آن ايجاد گفتگو و تبادل انديشه و درنتيجه بالا رفتن سطح آگاهي و شعور و آزادي ابراز عقيده در سطح جامعه است؛ و اين دو ( يعني ايجاد فضايي بسته و مشغول ساختن ذهن هاي بالقوه) موثرترين و پركاربردترين راهكار براي مقابله با دو پديده مزاحم از ديدگاه اين حكومت ها، يعني "عصر ارتباطات" و به "چالش كشيده شدن باورهايي است" كه معمولا چنين حكومت هايي با دست اندازي به آنها به دنبال ساختن مشروعيت از دست رفته حاصل رفتارهايي است كه توجيه دموكراسي گرايانه اي ندارند. آنچه كه در اين مقاله مدنظر نويسنده است پرداختن به يكي از اين راهكارهاست گرچه نمي توان اين دو پديده را جدا از هم بررسي كرد، چرا كه لااقل بصورت يكطرفه، امكان مشغول ساختن ذهن هاي بالقوه توليد انديشه، با وجود فضايي باز براي گفتگو و ابراز عقيده، وجود ندارد. در جوامع اعتقادي، مذهب مي تواند به عنوان يكي از دست انداز هايي باشد كه حكومت با توسل به آن ذهن هاي بالقوه را مشغول سازد و اجازه توليد انديشه، لااقل در حول خط قرمزها را (كه در اين حكومت ها كم هم نيستند) ندهد. قبل از ادامه بحث طرح اين نكته ضروري است كه نويسنده به اعتقادات تمام ملل و باورها و شخصيت هاي ديني يك فرهنگ احترام مي گذارد، قصد خدشه دار كردن احساسات مذهبي هيچ فرد يا فرهنگي را ندارد و برگزاري مراسم آييني را حق هر باورمند به آن آيين مي داند و آنرا جزء مسائل كوچك و بي اهميت نمي شمارد؛ آنچه در ادامه مي آيد تنها نقدي بر استفاده هاي گاه نادرست (يا بهتر بگويم سواستفاده ها) از باورهاي ديني و اعتقادات قلبي و احساسات پاك يك ملت يا فرهنگ از سمت برخي حكومت هاست.

مشغول ساختن ذهن هايي كه پتانسيل توليد انديشه را دارند با مسائلي كه از درجه اهميت پايين تري برخوردار هستند، يا بيش از حد مشغول ساختن اين ذهن ها با برخي پديدها و يا ايجاد هاله اي حول برخي موضوعات، حال با تقديس يا هر ترفند ديگر و عدم اجازه ورود دگر انديشان به آنها از راهكارهايي هستند كه بصورت نرم مي تواند به جامعه اي تزريق شود و مانند سمي كه قسمتي از مغز را فلج مي كند، بر يكي از ماهيت هاي اصلي يك جامعه پويا؛ يعني توليد انديشه اثر كند. موضوعاتي همچون هياهوي كاذب فوتبال و يا سرگرمي ها و لذت هايي كه بي محابا و بي انتها جلويشان باز گذاشته مي شود و يا مشكلاتي كه گاه عامدانه حل نمي شود و آنچنان ذهن مخاطبينش را همواره مشغول مي كند كه تمام ابعاد زندگي او را تحت الشعاع قرارمي دهد، اجازه تفكر و انديشه را از او مي گيرد و عملا مخاطبش را به بازيچه اي نا آگاه، سوار بر قايقي تفريحي؛ غرق در لذت تلاطم امواج سهمگين بدل مي كند كه سكانش را كساني بدست گرفته اند كه هدفشان پرت كردن چنين ذهن هاي بالقوه ايست از مسائلي مهمتر كه حتي گاه ارتباطي مستقيم با سرنوشت خود آنها دارد. گرچه نويسنده با ذات وجود چنين پديده هايي براي لذت و سرگرمي مشكلي ندارد، اما آنچه كه اين پديده ها را تبديل به سمي خطرناك مي كند، ايجاد هياهويي كاذب حول اين پديده ها و پرداختن بيش از حد به آنهاست، كه مخصوصا اگر همراه باشد با فضايي بسته و محدوديت هاي شديد تبادل انديشه، نظير آنچه در جامعه ما اعمال مي شود؛ ذهن مخاطبينش را آنچنان پر مي كند كه به او فرصتي براي اختصاص انديشه اش به مسائل ديگر نمي دهد و آن پديده تبديل به تمام زندگيش مي شود؛ مشكلاتي كه فرد را آنچنان درگير زندگي زناشويي مي كند كه آن ترانه معروف را لقلقه دهان ذهن هاي بالقوه مي سازد: "آدمي كه نونشو تو خون ميزنه مي خوره، عشق نمي فهمه"، بنظر مي رسد گاه بايستي ادامه پيدا كند تا خدايي ناكرده يك وقت آن ترانه زيباي هم قدمت بشر همانند ديگر ميراث كهن ارزشمندش به محاق فراموشي سپرده نشود. مثال بارز آن در جامعه ما پديده ي فوتبال است و عشق هاي آتشين بسيار زياد و گسترده و مخرب در سطح جامعه به آن، كه حاصل ايجاد هياهو و سر و صداهاي كاذب و زياد از حد، در دو سه دهه ي اخير است.

آنچه كه بسيار خطرناك تر از پديده ي اول است، مشغول ساختن بيش از حد ذهن هاي يك جامعه با پديده هايي است كه دور آنها خط قرمزي كشيده مي شود و تنها عده اي محدود به خود اجازه مي دهند در آن اظهار عقيده كنند كه تركه اي بنام تقدس هم بدست گرفته اند و انديشه هاي دگرديس را به زور همان تركه و بي قيد و شرط و گفتگو، ملحد و كافر مي خوانند. با مشغول ساختن بيش از حد ذهن هايي كه مي بايستي موتور محركه توليد انديشه يك جامعه پويا باشند، با پديده هاي جنبي مذهب (نظر نويسنده نه خود مذهب است نه پديده هاي جنبي آن در حد معقول و طبيعي، آنچنان كه در بالا هم آمد) و ايجاد شور زياد و برانگيختن بيش از حد احساسات تا جايي كه مخاطب را در سماوري همواره غليان احساساتش قرار دهيم، براي هميشه يا لااقل تا زماني كه در نقطه جوش احساساتش قرار دارد، قدرت و تمايل تفكر و توليد انديشه در زمينه هاي ديگر را از او سلب مي كنيم؛ ضمن اينكه با تركه تقدس و هاله نوري كه دور مذهب كشيده ايم از پيش فكر دگر انديشي و يا تفكر دوباره در مذهب را هم از سر او بيرون رانده ايم. آنچه كه در مراسم عزاداري جامعه ما در گذشته و حال اتفاق مي افتد حاصل چنين اعمال نفوذهايي در ذهن هاي جامعه است، پديده قمه زني و يا امثال آن در جامعه گذشته ما و نمودهاي نوي آن در عزاداري هاي امروز، مانند پيراهن در آوردن و با قدرت زياد بر سر و سينه كوبيدن و جاي زنجير هاي محكم كوفته شده و بسياري اعمال افراطي ديگر كه حاصل برانگيختن بيش از حد و هميشه غليان نگه داشتن احساسات است، جايي در ذهن قرباني آن براي انديشه باقي نمي گذارد كه اصولا افراط و تفريط با عقل در تضاد است و انديشه و منطق بر نمي تابد. اين در حالي است كه آنهنگام كه افراط و تفريط اين اعمال پاك مي شود، اين اعمال و رفتار در عزاداري ها، از نظر نويسنده اتفاقا بسيار زيبا هم بنظر مي آيند، زنجيري كه آرام بر پشت فرود مي آيد و يا دستي كه آرام بر سينه كوفته مي شود نشانه اي بسيار زيبا، عاقلانه و هنرمندانه از عاشقي است كه در ظلمي كه بر معشوقش رفته و فراق او خود را نالان و عزادار نشان مي دهد و خود آنگاه مي تواند بيانديشد كه چرا چنين كاري انجام مي دهد و همچنين مي تواند بر احساساتش كنترل داشته باشد. اما آن هنگام كه اين احساسات پاك و اعتقادات قلبي مورد استفاده هاي ديگر در زمينه هاي سياسي و غيره قرار مي گيرد، چنين اعمال زيبايي را به ورطه ي سقوط به جنون و آزار به خويش و يا اعمال تروريستي مي راند و ذهن عاملان به اين اعمال را هم همواره در پس احساساتشان پنهان مي كند و به ذهن فرصت نمي دهد كه چه در زمينه مذهب، از آنجايي كه تركه يا هاله تقدس آن، چنين اجازه اي به او نمي دهد و چه در زمينه هاي ديگر، از آنجايي كه احساساتش همواره جلودار است و اينگونه به او القاء مي شود، بيانديشد و تفكر كند.

آنگاه كه سعي مي شود تفكر و انديشه در زمينه مذهب تنها در انحصار عده اي محدود و مشخص باشد، يا لااقل هماني باشد كه آن عده ميل دارند، از يك سو در جامعه فضايي بسته ايجاد مي كند و از سويي ديگر توليد انديشه در زمينه هايي كه حكومت براي به دست آوردن مشروعيت از دست رفته اش در تلاش براي ايجاد فضايي بسته، كه خواه ناخواه پيامد هايي به دور از عدالت و دموكراسي در بر دارد، به آن متوسل مي شود را ناممكن و با ابزار هايي مانند تركه و يا هاله تقدس، جامعه را در اين زمينه به نوعي خودسانسوري نا آگاهانه مي كشاند و در نتيجه توليد انديشه را در همان نطفه، يعني در همان ابتدايي كه مي خواهد جرقه اش در ذهن زده شود، خفه مي كند. "آنچه من شنیده ام که خدا نکند که چنین باشد، غلطی است که می خواهند انجام بدهند که اگر این غلط را انجام دادند، من وظیفه ام این است که به آنها گوشزد کنم، اگر سعادتمند باشند در دنیا بیچاره خواهند شد و اگر اهل شقاوت باشند در دنیا آسیبی به آنها نخواهد رسید... و آن کلمه این است، شنیده ام می خواهند...، لا اله الا الله... مي خواهند..." ؛ پاسخي اينچنين احساساتي و تحكريك كننده ي احساسات مذهبي يك ملت اعتقادي از سوي يكي از رهبران ديني، حال به حق يا ناحق و در هر زمينه اي كه باشد، نشان از اين دارد كه چنين رهبراني انديشيدن در زمينه دين را تنها مختص خودشان مي دانند و نگران شكسته شدن تابوهايي هستند كه تا بحال با تركه و يا هاله تقدس تا ب "بسم الله" شكسته شدنش را هم در همان نطفه خفه كرده بودند؛ و اين روشن تر مي شود آنگاه كه دليلش را در ادامه مي خوانيم : "و آن کلمه این است، شنیده ام می خواهند...، لا اله الا الله...، می خواهند قمر بنی هاشم را به نقش هنرپیشه ها درآورند..."! توصيفاتي ماورايي و ايجاد و چپاندن تابوهايي از مذهب در ذهن هاي مخاطبان از طرفي، و نبود فضايي آزاد براي تبادل انديشه از طرفي ديگر، ذهن ها را به سمتي سوق مي دهد كه خود اجازه ورود و انديشه در اين زمينه را به خود نمي دهند و دچار همان خودسانسوري نا آگاهانه مي شوند، كه يكي از مخرب ترين پيامد هاي اين پديده از دست دادن اعتماد به نفس در ذهن هايي است كه براي پويايي جامعه مي بايستي بيانديشند و توليد انديشه كنند، در حالي كه در چنين مضيقه اي ياراي انديشيدن در زمينه هاي ديگر را هم از دست مي دهند. "ای روزگار..! ای دنیای ناپایدار..! باید روزگاری بشود که ما زنده باشیم و در این روزگار بخواهند هنرپیشه‌ها نقش او را به مردم نشان بدهند..؟! مردم..! بدانید! این نقشه ها برای این است که..."به نظر نمي رسد چنين جملاتي به كل تهي از انديشه و منطق و تنها بر پايه احساسات تند براي تحريك احساسات بيان شده باشد كه در علم سخنوري مغلطه ناميده مي شود؟ "این نقشه ها برای این است که وقتی قمر بنی هاشم(ع) را به آن صورت نشان دادند، دیگر این سوز و گداز در روضه ها نباشد. برای این است که آن کسانی که آن صحنه را ببینند و آن هنرپیشه را تماشا کنند دیگر آنچنان که باید، در عزای او نسوزند...". آيا تعبيري اين چنيني از به صحنه آوردن قسمتي از تاريخ يك دين و مذهب، اينگونه در ذهن تداعي نمي كند كه اين ابزار ها فقط بايد در اختيار آنها باشد تا فقط همانها مردم را در عزا بسوزانند؟ همچنين برانگيختن احساسات جامعه اي كه خود اعتقادي است و احساساتي، همان پديده اي را بوجود مي آورد كه پيش از اين ذكرش رفت، استفاده از جملات تحريك آميزي مانند "خدا نکند چنین غلطی بکنند؛ آن وقت هر چه پیش آید و هر چه ما بگوییم معذوریم" خود به اندازه ي كافي احساسات را در چنين جامعه اي بر عقل پيش خواهد انداخت و اعمال افراطي را تشويق خواهد كرد؛ چه برسد به تحريك هاي آشكار :"اگر چنین غلطی بکنند بدانند که تاسوعای امسال، غیر از تاسوعاهای هر سال است. در اثر این صحبت غلط، باید جوان های غیرتمند فانی در قمر بنی هاشم(ع)، روز تاسوعای امسال، محشری برپا کنند در عزای قمر بنی هاشم(ع) تا بگویند ای دست‌بریده کربلا..! ای فرق سر پاشیده از عمود در راه خدا..! تو، تو بالاتر از اینی..."

به انحصار در آوردن برخي ميدان هاي تاخت و تاز انديشه كه مي تواند گاه به ميدان هاي ديگري غير از مذهب هم تسري پيدا كند، با ابزاري از قبيل تركه يا هاله تقدس؛ و همچنين مشغول ساختن ذهن هاي بالقوه توليد انديشه با راه هايي كه ذكرش رفت، بطور كامل مي تواند با وجود فضايي بسته براي ابراز عقيده و تبادل و توليد انديشه فراهم مي شود؛ و همچنين ايجاد چنين فضاي بسته اي، مشغول ساختن آن ذهن ها و انحصار انديشه آن ميدان ها را سهل تر مي سازد. اين دو رابطه اي مستقيم و متقابل با هم دارند. آيا همچنان بايد نشست تا با اسطوره سازي از مذهب و تقدس برخي پديده ها، دل هاي پر درد و احساس، و ذهن هاي مشغول و درگير، شكار شكارچياني باشند، كه حتي اگر بهانه اشان قوت لا يموت باشد، باز هم شكاري را از زندگي ساقط كرده اند؟

ز.

بخش هاي نامه برگرفته از جهان نيوز
این وبلاگ مربوط به مطالب قدیمی تر ژخ است، برای رفتن به صفحه اول به روز بلاگ ژخ:
1- "اینجا" را کلیک کنید.
2- بر روی "صفحه اول" در منوی سمت راست کلیک کنید.
چنانچه مایل به دیدن مطالب قدیمی تر ژخ هستید، بر روی گزینه های "صفحه اصلی"، "پیام قدیمی تر" و "پیام جدیدتر" بالا کلیک کنید.