برو تا نشنوی گفتار دلگیر / ز تلخی چون کَبَست، از ژَخَم چون تیر
(اسعد گرگانی)

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

و این چنین است... برادر...


درد دل دكتر علي شريعتي با برده اي، مدفون دخمه اي در اهرام مصر...

"...هر وقت که بردگان در زير بار حمل اين سنگ ها ميمردند (اشک هاي استاد جاري مي شود) به سادگي و ارزاني ميشد دسته ديگري از مردمان را جانشين مردگان کرد... .
بنابراين ديگر نيازي به اختراع اهرم و چرخ نشد؛ در ان تمدن که آوازه اش در دنيا پيچيده است، مصر باستان..."



"...،برگشتم و رفتم به اتافم در هتل انجا نشستم و نامه اي به يکي از برادرانم نوشتم. او پنج هزار سال پيش در اينجا مرد و من خواستم تا گزارش اين پنج هزار سال اخير (3000 ق.م) را که ديگر او نديد و نديده و نبوده را برا يش شرح بدهم که از وقتي تو... برادر رفتي بر ما چه گذشت. براش شرح دادم:
که وقتي تو... برادر! رفتي ما همچنان در حال ساخت تمدن ها بوديم و همچنان در کار طرح هايي بزرگ و خلق افتخارات عظيم . ميآمدند به دهات ما روستاهاي ما ،ما را مانند چهار پايان ميگرفتند و ميبردند براي ساختن گورهايشان و هر کدام در زير اين سنگها ميمرديم و مدفون ميشديم و هر کدام کار را به پايان ميرسانديم شکوه ...."

"...اين است که برادر بعد اين پنج هزار سال از ترس آن معبدها که تو ميشناسي و من ميشناسم از ترس آن بناهاي عظيم که تو قربانيش شدي و من قربانيش و از ترس ان قدرتهاي وحشتناک ، من اکنون ...برادر! آمده ام کنار يک خانه گلي ، متروک ، خاموش ،..."

                      دكتر علي شريعتي
گزيده اي از تاريخ تمدن جهان باستان ( ايران، مصر، يونان )

"من اكنون... برادر! آمده ام كنار يك خانه گلي، متروك، خاموش"

این وبلاگ مربوط به مطالب قدیمی تر ژخ است، برای رفتن به صفحه اول به روز بلاگ ژخ:
1- "اینجا" را کلیک کنید.
2- بر روی "صفحه اول" در منوی سمت راست کلیک کنید.
چنانچه مایل به دیدن مطالب قدیمی تر ژخ هستید، بر روی گزینه های "صفحه اصلی"، "پیام قدیمی تر" و "پیام جدیدتر" بالا کلیک کنید.