چه تفاهمی، "میکروب"؛ مثل اینکه میکروب با استبداد ستیزی انس و الفتی خاص دارد!
دنیا چیزی کم داشت
نهال درد را می کاشت
ریشه اش پیچک زشت انسانیت
تنها در دشت تهی از معرفت
انسانیت اسیر خوی انسان
مهر اسیر ترکه های خشک دینار نهان
کودکانش به بیگاری
خیابانی
اسیر عفریت جانی
بی گناهانی با سلاح سنگ
در پی وجدان ناپیدای این خلق دو رنگ
آن وری چندیشان
خون دل وعده رنگینشان
با آن چشم های سیاه
با سکوت
زنند فریاد
کنید انسانیت را رها
لاشه انسان شاهکار اختراع
آدمی افتاد، مرد، کو ابا؟
آن یکی درد مرض
آن یکی درد بلا
کودکی در گوشه ای
بر سر دعوای خاک
می کند جان را فدا
آن یکی زیر لشکر ریشه های بی خدا
زیر خوشه های پر صدا
آن یکی بالای بام
آن یکی بر سر یک حرف ندا
آن یکی پس میله های سیاه
بر سر سرخْ خط کفر و خدا
آن یکی چون کمی آفتاب خورده
طعم گشنگی سیراب خورده
این درخت درد
کشانده انسانیت را به مرگ
میوه اش
ترکه های خشک
دست های مشت
توپ های درشت
تخمش مرگ مهر
اما زخم اینجاست
باغبانش انسان است
انسان بد سرشت
حمله ارتش سراپا مسلح به مردم دست خالی، این کجای انصاف است، آخر این چه انسانیست...
"هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا / آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند1"
1300 کشته غیر نظامی، 340 کشته نظامی، ده هزار پناهجو و آواره...2
"صحبت از پژمردن یک برگ نیست / وای جنگل را بیابان میکنند / دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند"3
با توپ و تانک به روی مردم بی پناه و دست خالی آتش می گشایند، خانه ها را به آتش می کشند، مزارع را می سوازنند، جنایت علیه بشریت چیست؟!
"روزگار مرگ انسانیت است / سینه دنیا ز خوبی ها تهی است / صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است"4
کار این انسان به کجا رسیده؟!... کودکی را زیر شکنجه می کشند، وای بر ما که سکوت کرده ایم...
" من که از پژمردن یک شاخه گل / از نگاه ساکت یک کودک بیمار... / اشک در چشمان و بغضم در گلوست / وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست5 "
و دردآور تر برای من ایرانی این که مردم پناهجو بیگناه سوری مرا مقصر می دانند که آدم کش صادر کرده اید، وای بر ما...، حمزه الخطیب بچه قرنی مدرن است که در آن کودکان را هم با شکنجه می کشند...
" مرگ او را از کجا باور کنم... / صحبت از پژمردن یک برگ نیست / فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست / فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست / فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست / در کویری سوت و کور / در میان مردمی با این مصیبت ها صبور / صحبت از مرگ محبت مرگ عشق / گفتگو از مرگ انسانیت است6"
"یار دبستانی من / با من و همراه منی / چوب الف بر سر ما / بغض من و آه منی7"
1-3-4-5-6-: شعر از فریدون مشیری، مرگ انسانیت
2: آمار از بی بی سی فارسی
7: شعر از منصور تهرانی، متن کامل
دنیا چیزی کم داشت
نهال درد را می کاشت
ریشه اش پیچک زشت انسانیت
تنها در دشت تهی از معرفت
انسانیت اسیر خوی انسان
مهر اسیر ترکه های خشک دینار نهان
کودکانش به بیگاری
خیابانی
اسیر عفریت جانی
بی گناهانی با سلاح سنگ
در پی وجدان ناپیدای این خلق دو رنگ
آن وری چندیشان
خون دل وعده رنگینشان
با آن چشم های سیاه
با سکوت
زنند فریاد
کنید انسانیت را رها
لاشه انسان شاهکار اختراع
آدمی افتاد، مرد، کو ابا؟
آن یکی درد مرض
آن یکی درد بلا
کودکی در گوشه ای
بر سر دعوای خاک
می کند جان را فدا
آن یکی زیر لشکر ریشه های بی خدا
زیر خوشه های پر صدا
آن یکی بالای بام
آن یکی بر سر یک حرف ندا
آن یکی پس میله های سیاه
بر سر سرخْ خط کفر و خدا
آن یکی چون کمی آفتاب خورده
طعم گشنگی سیراب خورده
این درخت درد
کشانده انسانیت را به مرگ
میوه اش
ترکه های خشک
دست های مشت
توپ های درشت
تخمش مرگ مهر
اما زخم اینجاست
باغبانش انسان است
انسان بد سرشت
زمستان 89
خیلی ناراحت کننده است ...
پاسخحذف