بیش از یک ماه سکوت...
و این چنین روزمرگی ترا به منجلاب عادت خواهد کشاند و چشم علایقت را کور، دست برآورده کردنشان را شل و ذهن پر رازت را مشوش موجهای ناخواسته خواهد کرد.
این قانون زندگیست !
سوال این جاست؛ تقصیر بر گردن کیست؟ آیا این دنیاست که روزمرگی وسوسه برانگیزش را آنچنان سلطان ذهنت می کند که کمال من هم برای لحظه ای ملموس می شود، یا این منم که خود را ناخواسته، یا لااقل ظاهرا ناخواسته به دست این روزمرگی می سپارم؟
از دیدگاه من پاسخ بسیار فراتر از لحظه ای اندیشیدن و تک کلمه ای گذراست، اما آنچه یقینا می توان ابراز داشت این است که پاسخ به این سوال در درون هر فرد برای خود آن فرد با کمی تدبیر روشن خواهد شد و وجدان هر فرد برای خودش دست کم، بی شک بهترین پاسخ را خواهد یافت، و آنجاست که در ادامه راه خود می داند، و می پرسد: اساسا چه نیازی است که همراه این جریان خروشان رودخانه خشمگین و بی رحم روزمرگی این دنیا نشد؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.